جدول جو
جدول جو

معنی زبان شکسته - جستجوی لغت در جدول جو

زبان شکسته
(مُ تَ / تِ)
کژمژزبان. لال پتی:
گویی زبان شکسته و گنگ است بت ترا
ترکان همه شکسته ز بانگ تواند نون.
عماره.
رجوع به ناظم الاطباء ذیل شکسته زبان شود
لغت نامه دهخدا
زبان شکسته
(زَ نِ شِ کَ تَ / تِِ)
کنایه از زبان لکنت دار. (آنندراج). کنایه از زبان الکن. (مجموعۀ مترادفات ص 191) :
تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت
غماز رنگ هم به زبان شکسته گفت.
صائب.
غبار خط به زبان شکسته میگوید
که فیض صبح بناگوش یار را دریاب.
صائب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبان بسته
تصویر زبان بسته
خاموش، ساکت، برای مثال بهایم خموشند و گویا بشر / زبان بسته بهتر که گویا به شر (سعدی۱ - ۱۵۵)، تو دانی ضمیر زبان بستگان / تو مرهم نهی بر دل خستگان (سعدی۱ - ۱۹۸)، گنگ، بی زبان
فرهنگ فارسی عمید
(شِ کَ تَ / تِ)
که بام درهم فروریخته دارد. که بام نادرست و خراب دارد. بام فروریخته. شکسته بام. خراب. ویران:
یارب کی بینم آسیای فلک را
آب زده، سنگ سوده، بام شکسته.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
(رِ شِ کَ تَ / تِ)
مجلس پادشاهی پایان یافته. بارگسسته. بهم خورده. تمام شده. خاتمه یافته:
هرگز نشود دامن زایر بدر او
از شستن و نایافتن بار شکسته.
سوزنی.
و رجوع به بار گسستن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
خاموش. ساکت. غیر ناطق. (ناظم الاطباء) :
باده گیران زبان بسته گشادند زبان
باده خواران پراکنده نشستند بهم.
فرخی.
چو سعدی که چندی زبان بسته بود
ز طعن زبان آوران رسته بود.
(بوستان).
تو دانی ضمیر زبان بستگان
تو مرهم نهی بر دل خستگان.
(بوستان).
بهائم خموشند و گویا بشر
زبان بسته بهتر که گویا بشر.
سعدی.
، غیرناطق. حیوان. (ناظم الاطباء). و این کلمه ای است که از راه رقت و شفقت گویند: امروز حیوان زبان بسته را آب نداده است: اگر ما مستحق عذابیم این چهار پایان زبان بسته بی گناه اند. (قصص الانبیاء ص 136).
بمرغ زبان بسته آواز ده
که پرواز پارینه را بازده.
نظامی.
، کودک که هنوز سخن گفتن نتواند:
نه طفل زبان بسته بودی ز لاف
همی روزی آمد بجوفت ز ناف.
سعدی (بوستان).
، مجازاً، مردی احمق و گول، گنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ نِ شِ کَ تَ / تِ وُ بَ تَ / تِ)
زبان شکسته بسته:
من خود اندیشناک پیوسته
زین زبان شکسته و بسته
لغت نامه دهخدا
(زَ نِ شِ کَ تَ / تِ بَ تَ / تِ)
سخنی که با لکنت ادا شود. زبان که هنگام سخن گفتن بواسطۀ ترس و یا علل دیگر به لکنت افتد
لغت نامه دهخدا
تصویری از زبان بسته
تصویر زبان بسته
خاموش ساکت صامت، لال گنگ
فرهنگ لغت هوشیار